سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مروری بر صحیفه انقلاب

مروری بر صحیفه ی انقلاب

 

بررسی واژه ها و جلوه های قرآنی و احادیث در و صیت نامه سیاسی الهی حضرت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه )

 

 مقدمه :

باید گفت اگر چه حضرت امام بیش از بیست سال است که از میان ما رفته اند اما اندیشه های حیات بخش و نورانی و فرامین ایشان هم چون انوار فروزان هدایت برای تمامی آزادگان در گستره زندگی قابل فهم و زندگی ساز است.

   معنا و مفهوم نهفته در وصیت نامه ؛ اندیشه های والایی است که برگرفته از قرآن عظیم ؛ سنت واحادیث ائمه اطهار(ع) می باشد .

مجموعه ای ارزشمند از افکار و دیگاه های الهی و معنوی حضرت امام (ره)در همه ی ابعاد مورد نیاز زندگی و حیات جاودان بشر که به راستی مصباح- الهدایه ای است برای نسل خود و آینده گان ؛ حضرت امام(ره) با ثبت اندیشه و شمه ای از مکتب قرآن واهل بیت(علیهم السلام) صحیفه گرانقدری را برای

 همه ی نسل های بشر به یادگار گذاشتند .

پس ازارتحال ملکوتی حضرت امام(ره)دشمنان قسم خورده وایادی داخلی آنان درافکارپلید خوداین گونه تصور می کردند که با رفتن امام( ره)انقلاب اسلامی و امت امام به تاریخ خواهد پیوست و آنان به نیت شوم خود خواهند  رسید ؛ غافل از اینکه راه امام(ره)  و اندیشه های بر گرفته از قرآن عظیم خاموش که نمی شود ؛ فروزانتر وبا درخششی بی بدیل قلوب آزادگان را منور خواهد کرد وصیت نامه حضرت امام(ره)ازجمله متون ارزشمندی است که هماره توانسته رابطه و وحدت معنوی بین انقلاب اسلامی ؛ امام (ره) و مردم را تداوم بخشد .

 چنانچه به صحیفه انقلاب توجه عمیق و مفهومی داشته باشیم هدایت  قرآن وعترت نوری است  که می درخشد.

دراین مصحف  قرآن و روایات را با شیوه ی نگارش دیگروزیبایی می خوانیم و به اختصار و کوتاه به بخش هایی از وصیت نامه و ارتباط آیه مرتبط با آن می پردازیم ؛ هر چند باید به این نکته نیز اشاره کرد که عده ای در نهان خود خاموش کردن آن را دیکته می کنند وبعضاً نیز فقط به آن مقدار که فراخور  حال خود است استفاده ابزاری می کنند . باشد که ما چنین نباشیم و همانگونه که آن عبد صالح فرمودند ؛ باید به تکلیف عمل کرد و تکلیف همان است که در منشورانقلاب اسلامی؛ فرامین و سیره مقام  معظم رهبری و ولی امر مسلمین حضرت آقا ؛ سید علی خامنه ای آمده است . والسلام

 

گزیده ای از وصیت نامه سیاسی ؛ الهی

حضرت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه)

 

حضرت امام(ره) در شروع وصیت نامه خود از حدیث ثقلین وشجره خبیثه

یاد می کنند ‌( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ‍‍( امام (ره) در باب

ثقلین می فرمایند ؛ شمه ای کوتاه تذکر می دهم ؛ البته نه از حیث  مقامات

غیبی و معنوی و عرفانی و نه از آنچه بر بشریت گذشته است؛ بلکه ازآن-

چه بر این دو ( ثقل اکبر و ثقل کبیر ) کتاب الله  و عترت گذشته است آنچه

که پیامبر مکرم اسلام (ص) در مهجوریت هر یک ازاین دو فرموده اند وآن

که این دو در حوض کوثربر پیامبر وارد می شوند ؛ چون حقیقت اسلام در

مجموعه ی وجود تشریعی و تکوینی یافت می شود ؛ پیامبر اسلام در باب

توصیه و عمل به اسلام برای هدایت نسل ها وآینده گان  کتاب خدا وعترت

خود را مطرح نمودند  ؛ آنگونه که حضرت علی (ع) آنها را به عنوان

ستون استوار و چراغ پر فروغ یاد کرده است .

اقیموا هذین العمودین و اوقدوا هذین المصباهین .>خطبه 149<   چون عترت

طاهره مبین وحی و ممثل قرآنند .

پیامبر اکرم  بار دیگر می فرمایند این  دو به اندازه مویی از یکد یگر جدا

نبوده و ترک هر کدام همان ترک دیگری است .> بحار.ج.دو.ص.477<

همانگونه که قرآن حاوی آیات مهر است ؛ عترت طاهره (ع) مظاهر جمال

و جلال حق اند ؛ قرآن مجلای همه ی اسماء الهی است ؛ عترت طاهرین

جلوه گاه همه ی اسماء الهی اند .

 

اکنون ببینیم چه گذشته است برکتاب خدا این ودیعه ی الهی و ماترک پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مسائل اسف انگیزی که پس از شهادت حضرت علی (ع) شروع شد ؛ باید برای آن خون گریه کرد ؛ خود خواهان و طاغوتیان قرآن کریم را؛  وسیله ای کردند برای حکومت های ضد قرآنی.اخیراً؛ قدرت های شیطانی بزرگ به وسیله حکومت های منحرف خارج ازتعلیمات اسلامی که خود را به دروغ به اسلام بسته اند برای محو قرآن وتثبیت مقاصد شیطانی ابر قدرت ها قرآن را با خط زیبا طبع می کنند و بااین حیله شیطانی می خواهند قرآن را از صحنه خارج کنند .( متن وصیت نامه ) در عترت پاک (ع) گفته ها و نوشته ها تفسیر راستین قرآنند و بیرون ازوحی آسمانی چیزی درآنها راه ندارد؛برهان نبوت عامه دین را مجموعه ی قوانین فردی و اجتماعی و بین الملی دانسته و وجود معصوم و رهبر را ضروری می داند.

 اگر امت اسلامی براصالت خویش تکیه زند و به کشف معارف علمی والهی

بپردازد ومرغوب وعده های مادی شرق وغرب نشود وبا افکار اندیشمندان

و نخبگان و جوانان پر تلاش خود اعتماد عقلانی داشته باشد ؛ می تواند پی

در پی قله های رفیع علمی و معنوی را فتح نماید ؛ همانگونه که امام راحل

(ره) فرمودند ؛ این جوانان ایران اسلامی بودند که قرآن ؛ مصحف شریف و

قانون اجتماعی ؛ فرهنگی ؛ اقتصادی ؛ سیاسی ؛ انسانی و همه ی ابعاد بر-

گرفته از ذات احدیت که برای بشر به عنوان راهنما و خورشیدی فروزان در

زندگی و کهکشانی گسترده و نورانی در خلوت انس می باشد ؛ راازمقبره ها

نجات و به آنچنان در میان ملت ها و برای زنده کردن  روح و حیات بشری

وارد دل های پاک و مالامال از نیاز به انس و الفت با پروردگار نمود .

 ما مفتخریم ؛ و ملت عزیز سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخراست پیرو

مذهبی است که می خواهد حقایق قرآنی که سراسرآن از وحدت بین مسلمین

و بشریت  دم  می زند را از مقبره ها و گورستان ها نجات داده وبه عنوان

بزرگترین نسخه نجات  دهنده بشراز جمیع  قیودی که بر پای ودست و قلب

و عقل او پیچیده نجات دهد . >  متن وصیت نامه <


ادامه مروری بر صحیفه انقلاب(1)

خداوند بر ما امت ایران اسلامی منت نهاد و ما را از نسل برترین بنده گان خود قرار داد و به بهترین وجه نیز از آن یاد کرد (همانگونه که رسول مکرم اسلام فرمودند ؛ حامیان محکم واستوار آینده اسلام از نسل سلمان فارسی -- هستند و سلمان را نیزاز خاندان خود قرار دادند )

ما زنده به الطاف کریمان جهانیم       ما هماره ؛ درپی زند گی کون و مکانیم

ما چه پنداریم واندیشیم که هستیم      بی همرهی خیل کریمان هیچ؛ درمیانیم

ما نازیم ومفتخر به امامان رسولیم    مصباح الهدایان جهان؛ که زنده به آنیم

ما به حکم قرآن عظیم به معصومین خود می بالیم و افتخار ابدی ما به داشتن

برترین بنده گان الهی که کلام وحی گویای عظمت مقام و منزلت آنان گردیده

(( اگر نبود فاطمه(س) رسول مکرم اسلام(ص) علی ابن ابی طالب(ع) وحسن

و حسین (ع) عالمی خلق نمی شد .

این سخنان که برتو می خوانیم آیات الهی و ذکر حکمتهای خدای حکیم است . 

> آل عمران 58<   

فرمان خدا و رسول وفرماندارن را اطاعت کنید. > نساء 59 < 

کافران برتو اعتراض کنند که تو فرستاده ی خدا نیستی ؛ بگو: تنها گواه بین

من و شما ؛ خدا وعالمیان حقیقی به کتاب خدا(انبیاء ؛ اولیاء و علما ربانیند)

 >رعد 43 <

در خانه هایتان بنشینید وآرام گیرید ومانند دوره جاهلیت پیشن آرایش وخود-

آرایی مکنید! نماز بپا دارید و زکات بدهید و از امر خدا و رسول اطاعت کنید.

خدا چنین می خواهد که رجس هر آلایش را از شما خاندان نبوت ببرد و شما

را از هر عیب و ؛ پاک و منزه گرداند .  >احزاب 33<

مامفتخریم پیرومذهبی هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالی

بوده و مذهب ما جعفری و فقه ما دریای بی پایان است و باقرالعلوم (ع) --

بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جز خدای تعالی ورسول مکرمش مقام

او را درک نکرده است . >متن وصیت نامه<

 

ما مفتخریم که ائمه معصومین ازعلی ابن ابی طالب(ع) گرفته تا منجی عالم بشیریت حضرت مهدی (عج) صاحب زمان علیهم الاف التحیات والسلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر اموراست ؛ ائمه ما هستند.>متن وصیت نامه<

 در انقلاب اسلامی زنان چون مردان درصحنه ها حضوری بی نظیر داشتند.

حتی در مواردی میدان دار بودن و در صحنه های اجتماعی همراه و پیشرو هستند ؛ همانگونه که قرآن کریم با کمال صراحت اعلام می دارد که سرشت زنان نظیر سرشت مردان است و ما آنان را از یک جفت آفریدیم ؛ قرآن زنان در همه ابعاد اجتماعی ؛ فرهنگی ؛ سیاسی واقتصادی و جایگاه خانواده هم سان مردان می داند .

اسلام علت غایی کمال را به صراحت بیان کرده ودر رابطه انسان می گوید همه ی هستی را برای انسان آفریده ؛ هرگز نمی گوید زن را فقط برای مرد آفریده است ؛ اسلام  بشر را با دید جمعی می نگرد و برای انسان یک هویت اجتماعی  قائل است ؛ از دید اسلام حتی  بهشت برای زنان و مردان  یکسان دیده شده است . 

ما مفتخریم که بانوان و زنان ما ؛ پیرو جوان ؛ خرد و کلان  در صحنه های فرهنگی ؛ اقتصادی ؛ اجتماعی و نظامی حاضر و هم دوش مردان یا بهترازآنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند .>متن وصیت نامه<

 ما می دانیم این انقلاب بزرگ که دست جهان خواران وستم گران راازایران بزرگ اسلامی کوتاه کرد ؛ با تآ ییدات غیبی الهی پیروز گردید .

اگر نبود دست توانای خداوند امکان نداشت یک جمعیت با آن تبلیغات ضد اسلامی و مجالس و محافل ضد اسلامی و ضد ملی برسرنوشت خود پیروز شوند ؛ تردید نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی از جانب خداوند منان بر این ملت وظلوم و غارت زده عنایت شده است .> متن وصیت نامه <

 

همانگونه که خداوند برای اولین باردرمدینه پیروزی را نصیب مسلمین کرد و دشمنان و یهودیان متجاوز را وادار به فرار نمود ؛ این بشارت در انقلاب اسلامی ایران نیز از جانب خداوند نصیب امت اسلام  در عصر حاضر گردید( اوست خدایی  که کافرن اهل کتاب رابرای اولین  بار همگی را ازدیارشان بیرون کرد و هرگز شما > مسلمین < گمان نمی کردید ) >  حشرآیه 2<

رمز پیروزی انقلاب اسلامی که بقای آن نیز در آن نهفته است> کلمه الله - العلیا<( وشما آنها راجمع و متفق می پندارید در صورتی که در دل هاشان سخت متفرق است زیرا آن قوم دارای فهم و عقل نیستند ) >حشرآیه 14<

خداوند اختلاف را نشانه خامی و بی  خردی  می داند  و امام علی (ع) آنرا همانند تیغ تیزی می داند که هرگونه اثری را از دین محو می نماید.>خ.86<

و می فرماید خداوند هیچ گروهی رابااختلاف به خیر نخواهد رساند.>خ176<

مهمترین عامل اختلاف از نظر حضرت علی (ع) خبث سریره و پلیدی دل

می باشد . >خ 113 < گر چه اختلاف بین هر گروهی مایه ی تباهی است اما

تفرقه علما وخواص وجدایی آنها سبب سیه رویی وسهمگین تر خواهد بود

گرایش به جهان کثرت پایه ی هر اختلاف و جذب به جهان وحدت مایه ی

هر گونه اتحاد خواهد بود .


ادامه مروری بر صحیفه انقلاب(2)

بی تردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است که دو رکن–اصلی آن انگیزه ی الهی ومقصد عالی حکومت اسلامی که برای همان انگیزه و مقصد است. 

اینجانب به همه نسل های حاضر و آینده وصیت می کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله بر قرار باشد و دست استعمار و استعمارگران خارج و داخل از کشورتان قطع شود این انگیزه الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده از دست ندهید .  > متن وصیت نامه<

 گر چه بدون رهبری امام عادل و مصمم پیروزی میسر نیست ولی حضورامتی که عزم خود را جزم کرده و ملت آگاه شرط ضروری آن می باشد خدای سبحان در باره ی مومنین چنین می فرماید : مومنان حقیقی آنهایی هستند که به خدا و رسولش ایمان دارند و انقیاد کامل دارند ؛ و هر گاه در کاری به اجتماعشان به حضور لازم باشد حاضر آیند و تا اجازه نخواهند هرگز از محضر بیرون نمی روند .  >نورآیه 62<

امت اسلامی ایران هرگز صحنه را ترک نکرده و ازاسلام ناب محمدی(ص)

حمایت کرده است و در طرد طاغیان غفلت ننموده و با نثار سر ؛ سرافراز

شده و با فداکاری همه جانبه درپیروزی انقلاب اسلامی ودفاع مقدس خود

شایسته تحسین شده است؛همانطوری که قرآن از ایثار انصار مدینه تجلیل

کرد ؛ حضرت امام خمینی (ره) نیز از تمام مردم تقدیر نمود و بلکه امت

ایران اسلامی را برتر از عهد پیامبر و صدر اسلام دانستند .

اسلام و حکومت اسلامی پدیده ی الهی است که با بکار بستن آن سعادت

فرزندان خود را در دنیا وآخرت به بالاترین وجه تآمین می کند و قدرت آن

دارد که قلم سرخ بر ستمگری ها و چاول گری ها و فساد ها و تجاوز ها                               بکشد و انسان را به کمال مطلوب خود برساند .  >متن وصیت نامه <

 

 

از توطئه های مهمی که در قرن اخیر ؛ خصوصاً در دهه های  معاصر و به

ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی آشکارا به  چشم می خورد ؛ تبلیغات

دامنه داربا ابعاد مختلف برای مآیوس نمودن ملت ها وخصوص ملت فداکار

ایران از اسلام است .

از همین قماش توطئه ها و شاید موذیانه تر ؛ شایعه های وسیع در سطح

کشورو شهرستان ها که؛ جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد.

 

اینجانب یک وصیت به اشخاصی که  به انگیزه مختلف  با جمهوری اسلامی مخالفت می کنند و جوانان ؛ چه دختر و چه پسرانی که مورد بهره برداری منافقان و منحرفان فرصت طلب و سود جو واقع شده اند می نمای؛ که بی طرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینند ؛ و به تبلیغات آنان که می خواهند جمهموری اسلامی ساقط شود و گروه ها و اشخاصی که در داخل به آنان پیوسته و ازآنها  پشتیبانی می کنند ؛ با دقت  و بدون هوای نفس  بررسی و مطالعه کنید .

 

به ملت عزیز ایران  توصیه می کنم که به نعمتی که با جهاد عظیم خود تان وخون جوانان برومند تان به دست آورده اید هم چون عزیزترین امورقدرش را بدانید و از آن حفاظت  و پاسداری  کنید ؛ و در راه آن نعمت عظیم الهی وامانت بزرگ خداوندی کوشش کنید .(ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم)

از جمله نقشه ها که مع الآسف تآثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثارآن بازتا حد زیادی به جا مانده ؛ و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق ؛ را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو را قبله گاه عالم دانستند .

و قصیه این امر غم انگیز طولانی و ضربه هایی که از آنان خورده و اکنون نیز می خوریم کشنده و کوبنده است .

باید هشیار و بیدار ومراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق

با وسوسه های شیطانی شما را به سوی این چپاولگران  بین المللی  نکشند

و با اراده ی مصمم و فعالیت وپشت کار خود به رفع وابستگی ها قیام کنید.

 

در پایان به نکته بسیار مهمی که حضرت امام راحل(ره) درانتهای وصیت نامه تذکر داده اند و نمونه های فراوانی از عدول ها و تخریب ها نسبت به انقلاب خمینی کبیر توسط برخی ازافراد به ویژه خواص رخ داده و مشکلات فراوانی را برای امت صبور مقاوم و حاضر در همه ی امور و صحنه های انقلاب اسلامی و کشور عزیز اسلامی خودشان پیش آورده اشاره و به این یادداشت که به صورت مختصر وخلاصه بر گرفته از بخش هایی از صحیفه انقلاب می باشد خاتمه می دهم / والسلام

 

من در طول مدت نهضت اسلامی و انقلاب به واسطه سالوس و اسلام نمایی

بعضی افراد  ذکری از آنان کرده و تمجیدی  نموده ام که بعد  فهمیدم از دغل

بازی آنان اغفال شده ام ؛ آن تمجید ها در حالی بوده که خود را به جمهوری

اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود.

و میزان در هر کس حال فعلی او است .

 

 


دکتر چمران منجی پاوه

پاوه ؛ محاصره ؛ مقاومت ؛ ایثار ؛ در خون ؛ آزادی

در حال شنیدن خبرها بودم که اعلام شد گروهکی درنقطه دیگری از کشورایجاد درگیری و آشوب نموده است.

این بار در غرب کشور و کردستان قهرمان

گروه های ملحد ؛ آشوبگران  کومله ؛ دمکرات و گروهک چپ ؛ بعد از حمله به پادگان های

سنندج ؛ بانه ؛ سردشت ؛ مهاباد ؛ نقده و ..... ؛ اقدام به قتل و غارت و تجاوز به نوامیس و

 دختران  جوان می کردند ؛که با اقدام ارتش جمهوری اسلامی و نیروهای انقلاب و با یاری

خداوند پس از چند روز جنایت شکست خوردند .

جنایتکاران پس از شکست تصمیم به اشغال پاوه گرفتند و شهر را محاصره نمودند .

شهر پاوه  لحظه به لحظه در حال سقوط  بود ومسئولین ازمردم می خواستند  تا خانواده ی

خود را به نقاط امن ببرند تا به دست این جنایتکارها کشته نشوند.

مردم جلوی فرمانداری جمع شده بودند و از فرماندار می خواستند که هر چه زودتر ارتش

و سپاه پاسداران را برای جلوگیری از سقوط شهر و تآمین امنیت مردم بکار گیرند.

مردم گرسنه بودند و سرگردان ؛ ترس ازحمله دموکرات ها زنان و بچه ها را نگران کرده

بود ؛ عده ای از عشایر مسلح که توسط گروه های ضد انقلاب تحریک شده بودند ؛ اقدام به

بستن راه های منتهی به شهرنمودند و کامیون های مواد غذایی که به سمت پاوه می آمدند

را غارت می کردند.

در چنین شرایطی  فرمانده هنگ ژاندارمری خواستار رفع محاصره از راه مذاکره شد .

دموکرات ها و مزدورها دست از محاصره شهر برنداشتند ؛ بلکه به جنایات خود افزودند .

همه مردم از وحشت به بیرون از خانه ها ریخته بودند و؛ حراسی که از صدای تیراندازی 

به جانشان افتاده بود ؛ خواستار اقدام سریع از سوی  مسئولین  برای  نجات  خود و شهر

بودند ؛ برخی ازمردم به کمک پاسدارها آمدنداما به علت حملات شدی خائنین به وسط شهر

عقب نشینی کردند .

در چشمان مردم نگاهی یآس آلود و غم انگیز با ترس از جنایتکاران بود که خبر رسید خدا

مرد ؛ مردم ؛ مرد سختی ها ؛ مرد مقاومت ؛ مرد خدا ؛ دکتر مصطفی چمران  ؛ مرد  مطیع 

ولایت را برای نجات مردم و شهر فرستاده است .

ماموریتی که امام امت به دکتر داده اند تا هر چه زودتر به پاوه آمده و شهر را ازمحاصره

رها کند ؛ در این لحظه عده ای از مردم برای استقبال از دکتر به سمت  ژاندارمری حرکت 

کردند .

بالگرد(هلیکوپتر) حامل دکتر چمران حدود عصر در آسمان پاوه ظاهر شد ؛ اما دموکرات-

ها با مشاهده آن اقدام  به گلوله باران نمودند ؛ هلی کوپتر با  تلاش  خلبان در میان گرد و

غبار نزدیک پاسگاه فرود آمد ؛ گلوله های دشمن  چند جای بدنه آن را سوراخ  کرده بود و

احتمال انفجار ش وجود داشت .

با باز شدن درب هلی کوپتر دکتر چمران که استاد جنگ های چریکی و نا منظم وپارتیزانی

بود ؛ با همراهان خود پیاده شده و سینه خیز خود را به نزدیک ترین ساختمان رساندند .

دکتر و همراهانش لحظاتی بعد خود را به پاسگاه ؛ با دو برج بلند  و محکم که در دو گوش

آن بود و به همه ی منطقه مسلط بود رساندند.

در این لحظات صدای گلوله باران دموکرات ها دقایقی قطع شد اما سکوتی نگران کننده در

میان وجود داشت ؛  فرمانده  پاسگاه با دیدن دکتر و نیروهای سپاه و ارتش اشک  شوق در

چشمانش حلقه بست و لحظه ای دکتر را ترک نمی کرد .

صدای گلوله وتیر اندازی دوباره در فضا پیچید و در و پنجره ها به لرزه افتاد ؛ دکتر به جز

چند نفر بقیه را عازم خانه ی پاسداران در وسط شهر نمود ؛ برای رفتن به مقر پاسداران

باید از میان دره ای عبور انجام می گرفت که در تیررس دشمن بود ؛ با تقلید از دکتر همه

به صورت زیگزاگ و به سرعت از زیر گلوله باران جنایتکاران عبور کردیم.

در سیمای دکتر شادی و لطافت ؛  بدور از اخم و پریشانی ؛ ولی در اعماق دیده گانش درد  

مردم دیده می شد ؛ دکتر مرد شب ها بود ؛ بنده راز و نیاز ؛ معشوق عاشق؛ ستایش گری

سپاسگذار؛ دکتر اشک مردم ؛ رشک مردم و امید محاصره شده گان بود .

خانواده های کرد برای فرار از دست دموکرات ها به مقر پاسداران  پناه آورده بودند ؛  در

آنجا محشری بود ؛ از ولوله کودکان و زنان ؛  بوی مرگ و ترس ؛ درد و غم در دیده گان

همه موج می زد ؛ چشمان  دکتر از گرفتاری مردم و فشار اشک به حلقه ی خونی می ماند

که احتمال ترکیدنش می رفت ؛ دراین هنگام یکی از پاسداران که به شدت مجروح شده بود

فریاد زد ؛؛؛ چرا کسی به فکر پاوه نیست ؛ اگر اقدام عاجل نشود هزار تکه خواهد شد.

دکتر چمران برادر پاسدار را بغل کرد و بوسید ...و چند لحظه بعد ...ساکت به بقیه خیره شد

یک هفته مقاومت در فضای  سخت ؛ نداشتن آذوقه کم آبی و شهری  در خاموشی ؛  شهید و

مجروح شدن اکثر پاسداران ؛ همه دردی سنگین بر جان دکتر بود .

پوتینهای دکترکه خونی وخاکی بود ؛ لکه های خون ؛ خون شهدایی که دکتر درآخرین لحظات

در آغوش خود داشت ؛ و سر انجام  با فرماندهی و بینش و هدایت دکتر و شهامت بی نظیر و

غیر قابل وصف پاسدارن و  فرمان کفر ستیز امام امت دشمنان ..................................


شما چند محافظ دارید ؟؟؟

بعد از شهدا شما چند‌تا محافظ داشته‌اید؟

من یک سوال دارم:

چرا کسانی که از انقلاب هیچ حفاظتی نمی‌کنند/ این همه محافظ دارند؟؟!!؟! / و مادر سمیه/ که این همه برای انقلاب / خون جگر خورده/ هیچ محافظی نباید

آن روزها/ در «بیمارستان نجمیه» وقتی «ماما»/ خبر آورد که «سمیه»/ صحیح و سالم به دنیا آمده است/ مادر نخندید/ اشکش از شوق به دنیا آمدن سمیه نبود/ واقعا داشت گریه می‌کرد / ضجه می‌زد / آخر دقایقی پیش/ از رادیو/ با همین گوش‌های خودش/ که آن زمان «سمعک» نداشت/ خبر شهادت همسرش را شنید / پس این روزها / تنها سالگرد عملیات کربلای پنج/ در زمستان 65 نیست/ سالروز تولد سمیه خانم هم هست/ و سمیه در همان روزی به دنیا آمد/ که پدرش «محمد» / در «سه‌راهی شهادت»/ به شهادت رسید/ جشن تولد سمیه/ سال‌هاست که در کنار مزار پدر/ برگزار می‌شود/ به صرف خرما، شمع، اشک، چفیه، پلاک و یک مشت خاک از یک سرزمین پاک/ مادرش می‌گوید/ خوردن کیک، سر خاک پدر شگون ندارد/ سمیه، دیروز/ وارد بیست‌وچهارمین سال زندگی‌اش شد و / پدرش‌تنها 23 سال از خدا عمر گرفت/ و با این «غبار»/ گرد یتیمی از صورت سمیه/ پاک نخواهد شد/ و دیروز جشن تولد سمیه بود/ مادرش/ کارت دعوت فرستاد به همه مسوولان/ که در ترافیک «بزرگراه شهید اشرافیت انگلیسی» گیر کرد و به دستشان نرسید/ باز هم جشن تولد سمیه/ در «قطعه 26» / غریبانه بود/ و باز هم «مترو»/ به «بهشت زهرا(س)» نرسید/ و در ایستگاه «جوانمرد قصاب»/ خراب شد/ و یاران را/ چه غریبانه/ قال گذاشت/ گلزار شهدا/ BRT ندارد/ و تاکسی‌ها فقط «دربست» سوار می‌کنند/ بی‌معرفت/ 7 هزار تومان از سمیه و مادرش کرایه گرفت/ و تازه/ از «حرم امام (ره)» هم جلوتر نرفت/ گفت: اگر داخل بهشت‌زهرا (س) بروم/ هزار تومان بیشتر می شود/ اما محمدآقا/ با 70 تومان رفت شلمچه / و گلوله خورد به قلبش/ و به عکس امام / که روی سینه داشت/ اما عکس امام پاره نشد / فقط یک مقدار از خون محمد / روی عکس امام لخته شد/ و چقدر آرزو داشت این شهید/ که نخستین فرزندش را ببیند/ نام سمیه را/ خودش انتخاب کرده بود/ خانواده شهید کریمی/ خاندان «هزار شهید»‌اند/ خب یک عده چطور هزار فامیل‌اند/ ما یک عده هم داریم هزار شهید/ به همین راحتی/ سمیه با پسر همرزم پدرش ازدواج کرده / و محسن/ پدرش در مرصاد/ عمویش در بدر/ آن یکی عمویش در والفجر مقدماتی/ و دایی‌اش در کربلای چهار به شهادت رسیدند/ سمیه، ماه عسل به شلمچه رفت/ و دید در قتلگاه پدرش/ پارک درست کرده‌اند/ و روی پلاکارد/ به جای آنکه بنویسند/ اینجا قدمگاه شهیدان است/ با وضو وارد شوید/ نوشته‌اند؛/ از نشستن روی چمن خودداری فرمایید/ آب، آشامیدنی نیست/ گل‌ها را پرپر نکنید./ کاش پرپر نکردن لاله‌ها / یکی از بندهای بیانیه حقوق بشر بود/ و کسی روی درختی که محمدآقا کاشت/ و با خونش/ آن را آبیاری کرد/ برای برنده جایزه نوبل یادگاری نمی‌نوشت/ خدا رحمت کند شهید «سعید شاهدی» را/ به شلمچه می‌گفت، «شلم»/ و تکیه کلامش این بود: «برادر، شلم کجا بودی؟!»/ «علی مطهری»/ شلم نبود/ استاد شهید می‌گفت: / جهاد در راه خدا/ لیاقت می‌خواهد/ بعضی‌ها ماندند در تهران/ تا ذخیره‌ای باشند برای فردای انقلاب/ تا در روز مبادا/ به بازی بیایند و/ سردار جبهه فرهنگی باشند! / چه بسیار که قرار بود به‌عنوان «ذخیره طلایی»/ به بازی بیایند/ اما بازی خوردند/ و به جای گل زدن به بی‌بی‌سی/ نقش «غضنفر» را بازی کردند/ و در شرایطی که دروازه‌بان ما/ یکی از دست‌هایش را/ در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس/ از دست داده بود/ توپ را درون دروازه خودی کردند/ تا بی‌طرفی‌شان را/ به «فیفا» ثابت کنند/ این روزها/ بازیکن بی‌غیرت/ فقط در «استقلال» و «پیروزی» نیست/ در «تیم انقلاب» هم / هستند بازیکنانی که کم‌کاری می‌کنند/ و اخبار تیم را/ می‌گذارند کف دست «جورزالیم پست»/ این روزها عده‌ای برای انقلاب/ دنبال «مربی‌خارجی» می‌گردند/ با «جورج سوروس» / در همین رابطه مذاکره‌ کرده‌اند/ ولی سر رقم قرارداد/ به توافق نرسیدند/ مربی خارجی/ حتی اگر «کاپلو» هم باشد به درد ما نمی‌خورد/ مربیان خارجی چه بر سر «پرسپولیس» آوردند؟!/ اسکندر با «تخت‌جمشید» چه کرد؟/ و رسانه‌های خارجی/ چه بر سر شیخ بی‌چراغ آوردند؟/ من یک سوال دارم؛/ این منافقین/ این آشوبگران خداجو/ عاشورای سال گذشته هم/ در همین تهران بودند،/ امسال/ زیر عبای چه کسی/ زبان‌شان دراز شد؟/ و از ورای کدام نامه سرگشاده / پای‌شان به خیابان انقلاب باز شد؟/ و این غائله آغاز شد؟/ چرا هیچ‌کس در مناظره، این پرسش‌ها را مطرح نمی‌کند؟!/ آقای ضرغامی! اگر مردی/ مرا به رسانه ملی دعوت کن/ زبان من «سرخ» است/ و سر سبز اموی را بر باد می‌دهد/ زبان من سرخ است و / وقتی دوربین را می‌بیند، دچار «لکنت» نمی‌شود/ «تخم کفتر» باید داد به این نازک‌شیعه‌ها/ که جلوی دوربین سونی/ به پت‌پت افتاده‌اند/ آن حرف‌هایی که «احمدی‌نژاد» در مناظره زد/ همان حرف‌هایی است که پدرم در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود/ پدرم با زر و زور و تزویر / با این مثلث سه‌ضلعی/ که شبیه جام زهر است/ مخالف بود/ و آن زمان هم/ عجبا که رقابت، 3 به 1 بود! / نه، پدرم جناحی نبود،/ نه چپ بود و نه راست/ و نه حتی در جناح ذوالجناح/ پدرم/ نسلش به «آدم» می‌رسد و / در «جناح روح‌الله» بود/ و وقتی به جبهه رفت/ هیچ‌کس به او/ 220 میلیون/ وام بلاعوض نداد/ تا تانک بخرد/ و از خودش دفاع کند/ پدرم/ نامه‌های امام را می‌بوسید/ و تاب ناله‌های او را نداشت/ و با دوستانش به خاطر ولایتمداری‌شان/ قطع ارتباط نکرد! / من فقط/ یک پنج‌تومانی زرد/ گذاشتم کف دست آن مرد/ که در قطار تهران - اندیمشک/ برای خودش شکلات بخرد/ و وقتی برگشت/ با پیکر غرق به خون/ این پنج‌تومانی زرد/ هنوز در دستان پدرم برق می‌زد/ امانت‌داری یعنی این/ شما خیانت کردید در امانت انقلاب/ و در مناظره/ کم آوردید/ من هم می‌گویم در انتخابات تقلب شده/ ولی نه در این انتخابات/ در دوم خرداد/ تقلب رخ داد/ «خاتمی» دروغ گفت و «ناطق» راستش را نگفت/ درود بر سه «سید حسینی» / آری اما «سید»! چرا پای مذاکره با مربی خارجی نشستی؟!/ جامعه مدنی/ ریشه در خانه پیغمبر داشت/ یا ویلای جورج سوروس؟!/ و ناطق هم/ راستش «مالک اشتر» نبود/ 7 ماه فتنه/ اما صدایی از ناطق درنیامد/ «قالیباف» اما چرا/ یک بار به حرف آمد/ فقط یک بار/ و ما را شرمنده کرد/ که در تونل توحید بالاخره «هل من ناصر» را شنید/ BRT/ این روزها / دیر/ و کلی با تاخیر/ به میدان انقلاب می‌رسد/ امام کی گفت / پشتیبان «ولایت مترو» باشید تا تونل توحید ریزش نکند؟!/ آقای قالیباف! نگذارید تونل توحید را / نااهلان و نامحرمان افتتاح کنند/ این تونل/ از زیر خانه پدر سمیه/ عبور می‌کند که در کربلای پنج/ لحظاتی قبل از شهادت/ خنده زد/ تا نکند روحیه بچه‌ها ضعیف شود/ من می‌خواهم حساب انقلاب را/ با شهردار تهران صاف کنم/ آن یک دفاعی که/ در این 7 ماه از انقلاب کردید/ شهدا را شرمنده کرد/ جناب شهردار/ بگو چقدر می شود/ از یکی قرض می‌گیرم/ با شما حساب می‌کنم/ مهر انقلاب حلال، جانش آزاد/ جناب ضرغامی! / من «آقای دوربینی» نیستم/ علاقه‌ای هم به تظاهر ندارم/ از این برنامه‌های آبکی شما هم/ حالم به هم می‌خورد/ ولی اگر مردی سر دوربین صدا و سیما را / بچرخان طرف حنجره من/ چرا من باید با چاه درددل کنم؟!/ من علی(ع) نیستم/ بعد از جنگ/ 25 سال/ سکوت کردم/ و این روزها/ صبرم دارد تمام می شود/ این مناظره‌ها روی مخ من است/ و برنامه‌اش «رو به گذشته» / اتفاقا/ سخن من هم درباره گذشته است/ من یک سوال دارم: / شهدا که خاک‌مان را حفظ کردند، پس دشمنان پدر من/ در «سه‌راه جمهوری» چکار می‌کنند؟!/ شهدا که خاک‌مان را حفظ کردند،/ اینجا چه خبر است؟!/ شهر من/ کی دست دشمن افتاد؟!/ بعد از شهدا/ چه کسی قرار بود دیده‌بانی کند؟/ چه کسی صندلی را چسبید و / پست را خالی کرد؟/ همسر سمیه/ که خود فرزند شهید است/ و پدرش سعید/ در «اسکله الامیه»/ قهرمان بود،/ نه در «اردوگاه الرمادی»/ که در همین آبادی/ اسیر شد/ و مردان خداجوی موسوی/ به اسیر مدارا نکردند/ چون مقتدای‌شان علی‌(ع) نبود/ بلوتوثش هست/ اگر موبایل‌هایتان/ ویروس نگرفته باشد/ برایتان می‌فرستم/ دوست بسیجی من «محسن»/ اسلحه دستش نبود/ ولی چون ریش داشت/ هیچ جای سالمی در بدنش/ نگه نداشتند/ ریش او/ ریشه در مرصاد داشت/ و «تفحص» هنوز نتوانسته پیکر پدرش/ «شهید محمدی» را پیدا کند/ من تصاویر شهدا را زیاد دیده‌ام/ بعثی‌ها/ از بعضی مردان خداجوی موسوی/ مهربان‌تر بودند/ و در مجلس/ هیچ کمیته‌ای نیست/ تا تحقیق کند/ که بسیج/ در این 7 ماه/ چقدر شهید داد؟!/ مقصر حادثه کهریزک شناخته شد/ مبارک است/ ولی هنوز منافق بودن سران فتنه/ برای عده‌ای/ مشخص نشده است/ و اصلا ان‌شاءالله که گربه است!! / / توطئه هم توهم است/ الکی هم به بزرگان انقلاب/ تهمت نزنید/ آشتی آشتی/ با هم بریم تو کشتی/ نه، قایق من عاشورا بود که در دجله گم شد/ من سوار کشتی تایتانیک نمی‌شوم/ «دی کاپریو» مظلوم نیست/ مظلوم من هستم / که اسلحه پدرم را / دست منافقین می‌بینم / مظلوم بچه‌های بسیج‌اند / که خسته / با دستان بسته / پیشانی پینه‌بسته / دل شکسته / و هزار و یک غم و غصه / به شهادت می‌رسند / و کسی اخبارشان را مخابره نمی‌کند / من خبرنگار آزاده‌ای هستم/ که می‌خواهم برای شما/ خبری مخابره کنم/ یکی از شهدای بسیج/ در همین حوادث اخیر/ که هنوز عده‌ای/ در فهم آن گیج می‌زنند/ فرزند جانباز سه‌راهی شهادت بود/ که پدرش از دست بعثی‌ها/ جان سالم به در برد/ ولی خودش اینجا/ در سه‌راه جمهوری/ توسط مردان خداجوی موسوی/ به شهادت رسید/ به راستی ما چند کشته باید بدهیم/ که بی‌حساب شویم! / از سر چند زن چادر باید بکشند؟/ بر سینه چند بسیجی/ باید چاقوی کینه فرو کنند؟/ چند نفر از ما باید بمیریم؟/ چند عاشورا باید هلهله کنند؟/ چند صفحه از قرآن/ باید پاره شود؟/ کهریزک/ الان پیراهن عثمان است/ آسایشگاه سالمندان نیست/ در مجلس/ برخی نمایندگان / پیراهن خونی چمران را نمی‌بینند/ فقط پیراهن عثمان را می‌بینند و/ تنها اخبار «پارلمان نیوز» را می‌خوانند/ آقای لاریجانی! / ندیدی که لباس بسیجی را/ از تنش درآوردند و /با دشنه/ به جانش افتادند؟/ باز هم بگویید ان‌شاءالله که گربه است!!/ این بود عمل به مّر قانون؟/مقصر حادثه کهریزک باید مجازات شود و/ درباره سران فتنه/ اما نگاه کنید، یعنی خب، اینکه درست ولی، باشد، راستش، بالاخره/ یعنی که هنوز باید مناظره کرد/ بگو شیخ بیاید «رو به فردا»/ با «آرای باطله» مناظره کند/ ساده‌ای تو چقدر شیخ/ جواد هم / به جای «اطاعت» از تو/ به موسوی رأی داد!! / آقای مطهری/ مقصر احمدی‌نژاد نبود که در مناظره/ آن حرف‌ها را زد/ مقصر/ امام بود / که انقلاب کرد/ مقصر/ امام بود که قائم‌مقامش را/ با ادبیاتی بدتر از احمدی‌نژاد/ خلع کرد/ مقصر/ امام بود/ که ولایت فقیه را/ ولایت انبیا می‌دانست/ اصلا مقصر / ابوتراب بود/ که به جای میانه‌روی/ طلحه و زبیر را/ از خود طرد کرد/ و در مناظره با «عقیل»/ آهن گداخته به دستش نهاد/ و در مناظره بعدی / شمع بیت‌المال را خاموش کرد/ و الان میکروفون‌های صدا و سیما/ نسبت به فریاد من/ آلرژی پیدا کرده‌اند/ و / تصویر کربلای پنج را نشان می‌دهند/ البته ساعت 3 نصفه شب/ که همه خوابند/ تا گلوی بریده «شهید حاجی‌باشی»/ احساس کسی را جریحه‌دار نکند/ آری، سیما نشان نمی‌دهد که در 30 خرداد/ تظاهرات مسالمت‌آمیز/ چگونه به شهادت پنج بسیجی منجر شد/ و چه فاجعه‌ای رخ داد/ این روزها/ بانک مرکزی/ بدهی دولت به شهرداری را می‌بیند/ و اقساط عقب‌افتاده وام ازدواج مرا/ اما هیچ‌کس/ بدهی حضرات به انقلاب را /به ایشان گوشزد نمی‌کند/ و همه از انقلاب طلبکار شده‌اند/ از زعفرانیه تا فرمانیه و از کامرانیه تا خانه شیخ در نیاوران/ چقدر صف طلبکاران انقلاب دراز شده!/ «شیخ دیپلمات» هم هست؟ از زعفرانیه تا فرمانیه / چند کیلومتر است / یکی برای من این را حساب کند / این روزها صف طلبکاران انقلاب را با کیلومتر هم نمی‌شود حساب کرد / آن دنیا/ در پل صراط/ شهدای سرپل ذهاب/ جلوی استوانه‌های نظام را خواهند گرفت/ حق‌الناس/ برای آن عوام‌الناس است/ که از سمیه و مادرش/ کرایه دوبل گرفت/ حق الله/ برای نمرود، ابوسفیان و بوش کوچک است/ اکبر گنجی / بدون سوال و جواب/ جایش در موتورخانه جهنم است/ و اما حق‌الانقلاب/ حق‌الامام/ حق‌الشهدا/ برای شماست/ که به اسم همسایه شدن با امام/ و نزدیکی با پیر جماران/ ویلانشین شدید/ مالک اشتر هم/ اگر ویلای شما را داشت/ از بس که قشنگ و دلرباست/ سکوت می‌کرد/ و حق را به باطل می‌داد/ و در مناظره/ خوابش می‌برد/ و در مبارزه/ کم می‌آورد/ و در سرکار/ خمیازه می‌کشید و / غش می‌کرد به طرف قرآن‌های روی نیزه/ حتی اگر ناطق هم سکوت کرده باشد/ باز قرآن ناطق، علی است/ ولایتی بودن/ به جهت وزش باد/ بستگی ندارد/ من به خاطر روحانیت/ به ناطق رای دادم،/ که حالا سکوت کند!/ و مادر یکی از سرداران شمال/ زمین کشاورزی‌اش را فروخت/ تا از مستأجری/ نجات پیدا کند/ ولی اینجا/ عده‌ای/ گران‌فروش شده‌اند/ و آبروی‌شان را/ حتی در راه ولایت هم/ خرج نمی‌کنند/ من هم/ در «ویلای فرمانیه» بودم/ بعد از 9 دی/ نطقم باز می‌شد!/ و همین که غائله خوابید/ بیدار می‌شدم!/ من بسیجی نیستم / اما می‌دانم که/ سلاح سازمانی بسیج/ بصیرت است/ و اسلحه‌ای جز صبر ندارد/ دست من قلم است/ نه تفنگ/ فشنگ من/ همین جملات است/ من با همین سلاح/ شما را با موشک‌های قاره‌پیما/ خلع سلاح کرده‌ام/ من با همین قلم/ پای‌تان را قلم کرده‌ام/ من به فکر آسایشگاه جانبازان ثارالله هستم/ من خودم لباس دارم/ برایم پیراهن عثمان ندوزید/ من زودتر از شما/ فهمیدم که خشونت بد است/ من وقتی/ به بد بودن خشونت پی بردم، / که دیدم/ لاجوردی را/ ناجوانمردانه کشتند/ و آوینی روی مین رفت / و صیاد به زمین افتاد/ من/ زمانی که بدن همت را/ بدون سر دیدم/ از خشونت حالم به هم خورد/ لطفا مظلوم‌نمایی نکنید/ شهید را ما می‌دهیم / پزش را شما می‌دهید؟/ من تاریخ زیاد خوانده‌ام/ مظلوم/ بسیجی اروند بود/ که بعثی‌های نامرد/ حلقومش را بریدند/ اما فریادش را نتوانستند./ الان/ با ارزان‌ترین قطب نماها/ به راحتی/ جهت حرکت آب در / قطب جنوب را/ تشخیص می‌دهند/ ولی گران‌ترین‌شان هم/ نمی‌توانند مشخص کنند/ که برخی خواص ما/ کدام سوی این میدان/ رو به قبله شده‌اند!!/ مرد/ مولای ماست/ که خیمه انقلاب را/ سرپا نگه داشته/ مولای ما/ امام را دوست دارد/ نه بالاشهر را/ حسینیه جماران را دوست دارد/ اما به این بهانه/ نیاوران نیامد/ ویلانشین نشد/ بهترین صحابه خمینی/ که هنوز هم با ما همسایه است/ «خامنه‌ای» است/ ما یوسف خود نمی‌فروشیم/ ما فرزندان خوب خمینی هستیم/ نه بچه‌های تخس یعقوب/ اینجا کنعان نیست/ کوفه هم نیست/ تهران است/ و از مدینه، بیشتر/ «کوچه بنی‌هاشم» دارد/ من/ جوانی از جوانان بنی‌هاشم نیستم/ سر این کوچه ایستاده‌ام/ تا مگر «عباس» را ببینم/ من عددی نیستم که شما/ دعوای‌تان را با من / به حساب انقلاب بنویسید!/ جوانمردان! به ازای هر صدناسزا/ که بار من می‌کنید/ یک تلنگر هم به دشمن بزنید/ بسیجی/ فحشش را از دشمن می‌خورد/ این سهمیه را/ هر روز CNN و BBC / سر ساعت به ما می‌دهند/ جای فحاشی به بسیج/ پشت در مستراح است/ که شهرداری / در هر میدانی / از نوع دیجیتالی‌اش/ چندتایی گذاشته/ و تا سکه را نیاندازی/ کارت را راه نمی‌اندازد / نه ما قابل این ناسزاها هستیم،/ و نه رسالت شما/ پریدن به ماست/ شما حتی اگر / اسم‌تان ناطق هم نباشد / باز نباید سکوت کنید/ شما/ خواص این انقلابید/ ولایتی بودن را/ ما از شما یاد گرفتیم/ اما چندی است / از استاد پیشی گرفته‌ایم/ ما تند نرفته‌ایم/ شما/ زیادی آرام می‌آیید/ شما حتی/ از مادر «شهید کارور»/ که 75 سال دارد/ و کمرش قوز کرده/ و آرتروز دارد / آهسته‌تر راه می‌روید/ با همه این احوال / 9 دی آمد خیابان انقلاب / آقایان!/ مالک‌اشتری‌های خوبی باشید/ و فقط به خاطر رسیدن به مصر/ گام‌های‌تان تند نشود!‌/ و تنها وقتی نامزد ریاست جمهوری هستید/ نطق‌تان باز نشود/ مالک/ ملک و املاک نداشت/ مالکِ اموالش نبود / مالکِ نفسش بود / جلودار بود/ کاندیدای شهادت بود/ نه نامزد ریاست/ خط شکن بود/ خط می‌داد/ خط نمی‌گرفت /... / غصه‌ها دارد/ این دل تنگم/ می‌خواهم برای‌تان قصه بگویم/ قصه‌ای از آن روزها/ که وقتی «ماما» / خبر آورد/ سمیه، صحیح و سالم به دنیا آمده / نمی‌دانست دو ساعت قبلش/ پدرش «محمد»/ شهید شده بود!/ «ما‌ما» / 24 ساعت/ در بیمارستان بود/ پرستاری می‌کرد/ آمپول می‌زد/ و این چیزها را نمی‌دانست/ اما شما که می‌دانستید!/ شما هر روز / ناشتا/ به جای سیب/ روزنامه می‌خوانید/ و انقلاب را آسیب‌شناسی می‌کنید/ و من در صفحه جنگ برای شما نوشتم که / وقتی شهید «محمد کریمی» / با صورت/ روی زمین افتاد/ پشت لباسش نوشته بود: «رهسپاریم با ولایت، تا شهادت»/ آقایان! باور کنید/ این مترو/ شما را/ در «ایستگاه جوانمرد قصاب»/ خواهد کاشت/ آخر این قافله / ناسلامتی عزم کرب‌وبلا داشت!/ مرکب‌تان را عوض کنید/ با این مدیریت مترو/ نمی‌توان کربلا رفت و/ به ایستگاه بین‌الحرمین رسید/ ایمان آدم باید/ ضدگلوله باشد/ یکی از محافظان‌تان را/ مامور کنید/ که به جای جسم‌تان/ مراقب نفس‌تان باشد/ من با شما دعوا ندارم/ گلایه‌ام از روزگار است/ روزگار آزگاری است/ با این حال و روز / گرد یتیمی/ از صورت سمیه/ پاک نخواهد شد/ من این را حتم دارم/ و مطمئن هستم / فلان مسؤول/ الان 7 تا محافظ دارد/ اما هیچ خیری به انقلاب نمی‌رساند/ و اصلا اگر تنها هم بیرون بیاید/ هیچ‌کس/ حتی «انجمن پادشاهی» هم/ با وی کاری نخواهند داشت/ شرکت در برنامه «رو به فردا»/ برای از ما بهتران است/ که سرشان بوی قرمه‌سبزی نمی‌دهد/ آقای ضرغامی! سر دوربین تلویزیون را/ بچرخان طرف قلم من/ من یک سوال دارم: / چرا کسانی که از انقلاب هیچ حفاظتی نمی‌کنند/ این همه محافظ دارند؟! / و مادر سمیه/ که این همه برای انقلاب / خون جگر خورده/ هیچ محافظی نباید داشته باشد؟! / یک سوال دیگر‌ / آن دنیا جواب محمد آقا را چه می‌دهید؟ / هیچ می‌دانید صبح عاشورا در خیابان جمال‌زاده، چادر از سر همسرش کشیدند/ یک سوال دیگر/ بعد از شهدا/ شما چندتا محافظ داشته‌اید؟؟؟!!!!! / یک سوال دیگر/ ... یک سوال دیگر.../ نه، کسی نیست با من مناظره کند!