پيام
+
بنگر كه هجران تو ما را؛ در گوشه ي ميخانه كشته/ اين شاهد و يار دل آرا؛ با گردش پيمانه كشته

كمال-14
88/10/4
كمال-14
بسكه دست دلبرم مشگل گشايي مي كند / اوست دايم با دل من آشنايي مي كند /تا بگيرد دست هر كس ناتوان است در جهان / با نگاهي روزي اش را كربلايي مي كند
كمال-14
مرا شبيه نسيم سحر در اين شبها / به خاكبوسي پايين پايتان ببريد / و تا قيام قيامت ستاره مي ريزم / اگر مرا سحري كربلايتان ببريد / اگر چه قابلتان را ندارد اين اشكم / كمي براي همين زخمهايتان ببريد
كمال-14
شما كه راهي شمشيرهاي گوداليد /نمي شود كه سرم را به جايتان ببريد؟ / مسافران سر نيزه هاي عاشورا / قسم به عشق مرا تا خدايتان ببريد.
كمال-14
خواستم از تو بگويم به دلم شور آمد / و زبان از پس اوصاف تو معذور آمد / عاجز از وصف تو مشتاق سرودن بودم / ليك جملات سخنم يكسره مكسور آمد