سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرص مهتاب..................................

اینگونه مرغ بسمل من دست و پا مزن

     ذبح کریم طعنه به کوی منا مزن

          تا بند قلب من نشده پاره جان من

               ساغر چنین به مقتل خون خدا مزن

                    ای کرده اقتداء به مصلای عاشقی

                         با سوز استخوان شکسته ؛ صدا مزن

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

ای مرا در سر هوای عشق تو

                    در دل و جانم بلای عشق تو

دل زدم بر تار گیسویت گره

                    دل به موج تیغ دادن بی زره

آه وقتی سنگ باریدن گرفت

                    خون چکید و فرصت دیدن گرفت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آیا فراموش تو گردم ؛ گر شمع خاموش تو گردم

هرگز بدان که باورم نیست ؛ یک دم فراموش تو گردم

دیدار تو گردد نصیبم ؛ از شوق هنگام وصالت

یا این که مست وصل رویت ؛ یا این که مدهوش تو گردم

سرمست از حسن و صفایت ؛ با یک نگاه آشنایت

غلتم به روی خاک پایت ؛ شاید هم آغوش تو گردم

یا جان سپارم در ره تو ؛ تا قسمتم گردد نگاهت

یا آن که در میخانه روزی ؛ یار سحر نوش تو گردم

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

ای دل زمان دیدن یک آرزو رسید / هنگامه ی رساندن می در سبو رسید

آن انتظار مانده به دل در تمام عمر / سر گشته است و ختم شب جست و جو رسید

آن عاشقی که قامت دل بر نماز بست / شد غرق خون که وقت نماز و و ضو رسید

در دشت لاله ها به گلاب گیری آمدند / وقت حضور آن گل ریحانه بو رسید

******************************************

سخن از عشق زدن پیشه هر رسوا نیست / گر چه رسوایی عشاق نهان بر ما نیست

شور و شیدایی دل لازمه اش سر مستی ست / کی شود عاشق تو آن که دلش شیدا نیست

باده از شهد بباید که دلی مست شود / ورنه عشق تو نپیب دل هر رسوایی نیست

در شب خاطره ها تا سخن از وصل نمود / عاشقی گفت که در وصل دگر پروا نیست

روز موعود شد و نامه ی محبوب آورد / دیگر این گونه بهانه ز کسی بر جا نیست