انشاء دوم

مقدمه نهضت

 

سپیده دمیده بود ؛ نورنقره فام بامدادی رخسار نیلگون افق را روشن کرده فردایی درخشان

و روزی پیروز را نوید می داد.

توده های سیاه ابر از هرسو فرو می غلطید تا روزنه هایی را که بسوی روشنایی گشوده شده

بود ؛ مسدود نماید.

شب آوران و تاریک اندیشان که از نور و روشنایی در هراسند؛ به پاسداری از شب و سیاهی در تکاپو بودند؛زوزه می کشیدند؛ عربده سر می دادند؛خون می ریختندوتلاش می کردند تا خورشید را از تا بش بازدارند و نورخدا را خاموش کنند و در همه جا  ابر و مه و بهمن بسازند.

کارگران محروم  به  سوی کارخا نه ها و کشاورزان ستمدیده  به جانب کشتزارها و شالیزارها

در حرکت  بودند ؛  دسته هایی از دختران خردسال با جسمی رنجور و دست هایی پینه بسته

ولرزان به سوی کارگاه های قالی بافی می رفتند؛ زنی؛ با جسم تبدار و چشمی اشکبار و قلبی

خونبار؛کودک شیر خوار خود را به سینه می فشرد و شتابزده ازکلبه سرد خویش بیرون آمده

به استقبال سرچشمه نور می رفت؛ زنی دیگر جسد بی جان کودش را که از بی دارویی پشت درب بیمارستان جان سپرده بود ؛ به گورستان می برد ؛ مادری با کودکان گرسنه ودردمندش

برای لقمه ای نان به هر سو پرسه می زد ؛ پیشتازان خون و قیام و روشنگران راه در دخمه ها

و سیاه چالهای زندانها  در زیرچکمه دژخیمان پر و بال می زدند ؛ دیوار های زندان ؛ خونین و

فضای آن از ناله زجردیده گان و عربده ی شنکنجه گران آکنده بود .

و دراین میان پاسداران خمینی کبیر درگهواره ها وآغوش مادر آرمیده و یا در راه کودکستان مکتب و مدرسه بودند و خودرا برای مسئولیت های سنگین فردا و فرداها آماده می کردند .                      

              زمان ؛؛؛ ( باشد تا صبحدم سیزده آبان سال هزارو سیصدو چهل و سه )

                      بدانید و بدانیم که حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه

                                        فرمودند ملاک وضع فعلی افراد است .

                                        یاد و خاطره آیت الله سعیدی گرامی باد

            این نهضت همچنان بالند ه و پر نشاط به رهبری حکیم فرزانه و قائد عظیم الشان

                  سید علی خامنه ای تا دمیدن حیات جاودانه به کالبد جهانیان ادامه دارد .


ترکش هجرت :

این مطلب حقیقتی است از ره پویان وصال

در سال اول و دوم دفاع مقدس در منطقه ی عمومی

سوسنگرد(دشت آزادگان)رزمنده نوجوانی که بیش از شانزده

سال نداشت پا به میدان ایمان و ایثار میدان عزت و استقلال نهاد

این نوجوان یکی از ده ها هم وطن مسیحی بود که به خیل دلداده گان

و سماواتیان پیوسته بود . جمع آنانی که می گفتند مرگ اگر مرد است گوی

نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ / ور نه گویم مرگ را ( کاش مرگ مرده بود)

ماه اوان ترکشی برجسم نوجوانش خورد اما هاله ای بود که گذشت . ماه گرم

و داغ ترکش دیگری بر پای او فرد آمد همچون قبل توجه ای نکرد پرسیدم

ای یار همرزم تو که همره جمع نیستی و در تنهایی با بی همتا خلوت

گزیده ای چگونه است که مجروح شده ای و اهمیتی نمی دهی 

گفت از خدا خواستم تا امتحانم کند.بار اول با ترکشی کوچک

بار دوم بزرگتر از اولی اما احساس کردم درد این نیست

درد آنست که ما زنده باشیم و خاک جولانگاه دشمن

چون رسید آن ماه عاشق ترکش هجرت بیامد

گفت معراجی شدی لبیک گو باز آی باز آی

 


عصبانیت ؛؛؛ چرا ؟

عصبانیت شالوده عوامل گوناگونی چون :

             کم حوصلگی ؛ حسادت ؛ کم ظرفیتی ؛ ضعف و ناتوانی ؛ عدم اعتماد به نفس

خود بینی و خود کم بینی ؛ منفی بافی ؛ سوء ظن به دیگران ؛ حساسیت های افراطی

همانند سازی و تقلید و ... می باشد .

برای خنثی کردن عصبانیت می توان رفتار متفاوتی را انجام داد :

تغییر در حالت و مکان ؛ چند لحظه آرام قدم زدن ؛ عدم تصمیم گیری آنی

نوشیدن آب و شستشوی صورت ؛ اگر امکان دراز کشیدن وجود داشته باشد چند

دقیقه استراحت ؛ آمادگی ذهنی و روانی برای روبرو شدن با رفتار و کردار ناشایست

و خطای دیگران ؛ به خود تلقین کنید اتفاقی رخ نداده است ؛ سرزنش کردن خود در هنگام

تصمیم عجولانه ؛ دور شدن از محیط و فضای فعلی ؛ بستن راه های حسی مانند گوش ؛ چشم

لامسه در زمان روبرو شدن با فردی که ناسزا می گوید ؛ اینگونه تصور کنید که با شما نیست و از محل

دور شوید ؛ همیشه خودتان و رفتارتان را درست و صحیح تلقی نکنید و برای رفتار دیگران نیز توجیه مناسب و

ساده و دوستانه داشته باشید .

زندگی کنید با دیگران تا زندگی کنند با شما

دوست داشتنی ها را برای هم بخواهید

غمتان برای دوری پلیدی ها از یکدیگر باشد

عصبا نیت هرگز ؛ هرگز ؛ هرگز 


نینوا

در طلاییه هر کس در زیر آتش جنون ایستادگی کرد

در کربلا هم اگر می بود ؛ می ایستاد

روز و شب در تسخیر یاران بود

چون ؛ شب را به وصال یار خورشیدی می کردن

روز را به در آغوش گرفتن ؛ همرهی ماه 

همرهان هستند اگر وجود را سجود کنی

آنی که نیست ماییم که خاکی هستیم ور نه سجودی

همره شو ای دوست در سرزمین ما

اینجا نینواست ؛ نینوایی شو در دیار ما