سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حماسه چهارشنبه

چهارشنبه  09/10/1388

چه روزی بود ؛ ظاهرآ یک روز مثل همه ی روزهای تقویم

اگر اینگونه بود ؛ چرا  پنج قاره زمین در تلاطم بود ؟

یک روز به تنهایی و این همه سخن ؟

چگونه روزی بود ؟

چرا تمام صفحات عالم بی مهاوا در نوشتن سیر می کردن

همه ی نقش نگاران ؛ به چه خیره شدن ؟

چرا ؟ صفحات کاغذ ؛ دیجیتال ؛ دوربین ها و.... را یارای ثبت این روز نبود

در جایی که چشم ها خود سخن می گویند .

در گستره ای که قدم ها و دست ها زیبایی می آفرینند .

در هستی که پروانه ها سرود عشق سر می دهند .

زمان را چرا یارای حضور نیست /

اینان کیستند که هر لحظه فشرده تر ؛ منسجم و یک سخن راه  می پیمایند .

اینان کیستند که جهان را در سیطره خود دارند.

اینان کیستند ؟

حماسه سازان نور ؛ مردان مرد و زنان نینوایی ؛ زنانی که خسم را در بارگه خود

خم می کنند و می شکنند.

حماسه سرایانی از خیل خمینی و خامنه ای؛ از خیل یاران سفر کرده هشت سال دفاع مقدس

اینان مردان ؛ زنان ؛ کودکان و... هستند که همه ی عالم را وادار به ثبت روزی ابدی کردند. هر چند فرومایگان دنیا طلب تاب دیدن آن را نداشتند.

روز سیزدهم محرم سال 1431 روز خروش امتی حسینی بود .

امتی که برای کوبیدن و رسوا کردن رسوایان عالم در یک غالب و یک تن با غریوی

رساء دژخیمان و حتاکان و ساختار شکنان را به بیگوله ها فرستادند.

روز سیزده محرم همه یک فریاد داشتند . چه زیبا صحنه ای خداوند برپا کرده بود.

همه شور و شوق ؛ کودکان چه با انرژی و عاشقانه سخن از ولایت می گفتند .

نیازی به سوال نبود ؛ شاید ؛ شاید برای اولین بار می دیدم که چهره ها خود سخن

می گویند . به هر انسان دلداده که می نگریستی عشقی سرا پای وجودش را فرا گرفته

عشق ولایت ؛ عشق حسین(ع) اما می سوختن بیاد سوختن زینب کبری(س)

جالب بود ؛ عکس های جدید ؛ شعارها و مطالب جدید ؛ اما آنچه که جلوه می نمود

حضوری فرا تر از روزهای بیست و دو و بهمن و در یک جسم که تقدیم رهبری شد .